لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات:34
زندگي نامه(1)
-1-1 پس از روزگار ترجمهي آثار يوناني به زبان تازي، نخستين حكيم و فيلسوف جامع ايراني بدون هيچ ترديدي فارابي است.
ابونصر محمدبن طرخان بن اوزلغ فارابي، كه او را فيلسوف المسلمين نام دادهاند، بيشك يكي از بزرگترين فيلسوفان اسلام و يكي از نوابغ ايران است.
در نام و اصل و نسب و منشأ او ميان عالمان رجال اختلاف است. ابن النديم در: الفهرست، و شهر زوري در: تاريخ الحكمأ، و ابن ابي اصيبعه در: طبقات الأطبأ نسبت او را فارسي ميدانند و برخي از دانشمندان روزگار ما هم بر اين عقيدهاند.
-2-1 ما از روزگار زندگي و جريان حيات فارابي چيز زيادي نميدانيم و نيز به طور قطع و يقين نميدانيم كه سير تحصيل و كسب دانش و بينش او به چه نحوي بوده است.
گفتهاند كه پدر فارابي «امير لشكر» بوده و اصل او پارسي، و خود فارابي در وسيع يكي از ديههاي فاراب ماورأالنهر متولد شده است.(2)
فارابي يك بار به قصد تحصيل از ماورأالنهر به بغداد آمد و بيشتر علوم را در همان جا فرا گرفت. و در عربيت ورزيده شد، در حران به حلقهي درس معلمي نصراني در آمد به نام يوحنابن جيلان(3) و پيش همو و شايد گروهي ديگر از ترسايان مجموعههاي ثلاثي ورباعي(4) را فرا گرفت. فارابي بار ديگر به بغداد باز آمد و به خواندن كتابهاي ارسطو و تأملات فلسفي خويش پرداخت و بيشتر كتابهاي ارسطو را به دقت خواند و در وقوف و آگاهي به دقايق آن كتب مهارت يافت و سپس به خواندن كتاب «نفس» ارسطو آغاز كرد و آن را به كرات خواند، چنان كه در آخر كتاب نفس ارسطو، مكتوبي از او يافتند كه نوشته بود «اني قرأت هذا الكتاب مأئه مرة- من اين كتاب را صد بار خواندم.(5) »
و هم از او نقل شده است كه من كتاب سماع طبيعي ارسطو را چهل بار خواندم و باز هم بدان نيازمندم(6).
ارسطوي ثاني
-3-1 فيلسوف ما چندان در تفسير و شرح و دقت در معاني افكار ارسطو تبحر يافت كه به قول قرطبي در طبقات الحكمأ، «مشكلات آن را حل و اسرار آن را كشف كرد و آنها را در كتابهاي صحيح عبارت، لطيف اشارت تدوين كرد و آنچه را كه الكندي(7) و ديگران در صناعت تحليل و شيوههاي تعليم از آنها غفلت كرده بودند بيان كرد و آنگاه در كتابي به نام احصأالعلوم آنها را تعداد كرد و تعاريف و اغراض آنها را به دست داد، به طوري كه طالبان علم همواره از نظر و دقت و طلب راهنمايي از آن بينياز نيستند.»(8)
اين امور باعث شد كه فارابي را معلم الثاني يا ارسطوي دوم(9) لقب دادند. حاجي خليفه از حاشيهي مطالع نقل كرده است كه: «مترجمان مأمون از كتابهاي يونان ترجمههاي مخلوطي انجام داده بودند كه ترجمهي يكي با ترجمهي ديگري توافق نداشت، و اين ترجمهها همچنان بدون تحرير و شرح و پيرايش مانده بود؛ بلكه نزديك بود كه از ميان برود، تا اينكه حكيم فارابي به وجود آمد؛ آن گاه پادشاه زمان او يعني: منصور بن نوح الساماني از او خواست كه اين ترجمهها را گرد آورد و از ميان آنها ترجمهي ملحض و مهذب و پيراستهيي كه مطابق حكمت باشد بپردازد. فارابي اين دعوت را پذيرفت، و چنان كه او خواسته بود كرد، و كتاب خويش را تعليم ثاني نام نهاد، و از اين رو او را معلم ثاني لقب دادند. و اين كتاب همچنان به صورت مسوده در خزانه منصور مانده بود تا اينكه ابنسينا بر آن اطلاع يافت و از خلاصهي آن كتاب «شفا» را ساخت. و از بيشتر جاهاي شفا فهميده ميشود كه خلاصهي تعليم ثاني است.»(10)
َ نظرابن خلدون درباره فارابي
-4-1 اين قول را كه حاجي نقل كرده است و از چند نظر قابل ترديد و تأمل است فقط براي مزيد اطلاع نقل كرديم و الا درباره علت ملقبشدن فارابي به معلم ثاني قول معقول و صحيح آن است كه ابن خلدون گفته است:
«ارسطو را معلم اول بدين جهت گفتهاند كه او آنچه از مباحث و مسائل منطق متفرق و پراگنده بود جمع كرد و در تهذيب آنها كوشيد و بناي آن را استوار كرد و اول علوم حكيمه و فاتحهي آنها قرار داد، و به سبب آنكه فارابي در اين راه كوشيد و تمام آن مسائل را از ترجمههاي پراگنده و مشوش گرد آورد و در كتابي خلاصه كرد او را شبيه ارسطو كرد و از اين رو او را معلم ثاني لقب دادند.»(11)
مبلغ قابل پرداخت 11,400 تومان
برچسب های مهم